دردم از یار است و درمان نیز هم

دردم از یار است و درمان نیز هم
دردم از یار است و درمان نیز هم

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما

دردم از یار است و درمان نیز هم

عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب‌های وصل

بگذرد ایام هجران نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است

و آصف ملک سلیمان نیز هم

 ۱- درد و رنجم و از طرفی درمانم نیز از یار است، دل و جانم نیز فدای او شده است. 

۲- این که مردم می گویند «آنی» هست که خوشتر و بهتر از زیبایی است، بار ما هم زیبایی را دارد و هم «آن» را. 

٣- یاد آنکسی که به نیت کشتن ما، گیسوی خود را در پیچ و تاب داد و پیمان شکست همیشه در خاطر ما باد.

 ۴- دوستان، سخن خود را پوشیده میگویم گرچه آشکار با نوای موسیقی هم گفته خواهد شد

۵- همچنانکه برکت و اقبال شبهای وصال به پایان رسید. روزهای هجران و جدایی نیز به پایان می رسد.

۶-هر دو عالم یک پرتو از تجلیات روی حق است، این سخن را پنهان و پیدا با تو گفتم. 

۷- نه تنها بر کار جهان بلکه بر آسمان چرخان نیز اعتمادی نیست.

۸- آدم عاشق از قاضی نمی ترسد پس شراب بیاور و بدان که عاشق حتى از بازپرسی سلطان نیز هراس ندارد.

 ۹- محتسب و وزیر کشور فارس هر دو میدانند که حافظ شراب مینوشد (زيرا عاشق است.) 

شیما مدتهاست به عاشقی شهرهای ولی خود از برملا شدن رازت بی اطلاعی. درد تو درد عشق است و درمانت نیز با عشق. نگران سختی های هجران نباش زیرا خوشی و ناخوشی هردو گذران هستند و هیچ حالتی پایدار نیست. حتی اعتمادی به کار جهان نیز نمی باشد. پس هراسی به دل راه نده و از مدت عمر نهایت استفاده را ببر.

یاد یار شیرین و خاطراتی که با او داشته اید تمام فکرتان را به خود مشغول کرده است. وصال یار درمان دردهای شماست. عهدی که با او داشتید را شکسته اید و این شما را بسیار اندوهگین و ناراحت کرده است.

سرانجام ایام فراق و دوری به پایان خواهد رسید. نگران نباشید و به خداوند توکل کنید که درهای بسته را باز خواهد کرد و اوضاع و احوال سر و سامان خواهد گرفت.

 

فال حافظ جدید


۳۸۸- دولت وصل

دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم

یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم

چون سر آمد دولت شب‌های وصل
بگذرد ایام هجران نیز همدردم از یار است و درمان نیز هم

هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم

عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

محتسب داند که حافظ عاشق است
و آصف ملک سلیمان نیز هم

یاد یار شیرین و خاطراتی که با او داشته اید تمام فکرتان را به خود مشغول کرده است. وصال یار درمان دردهای شماست. عهدی که با او داشتید را شکسته اید و این شما را بسیار اندوهگین و ناراحت کرده است.

سرانجام ایام فراق و دوری به پایان خواهد رسید. نگران نباشید و به خداوند توکل کنید که درهای بسته را باز خواهد کرد و اوضاع و احوال سر و سامان خواهد گرفت.

برای مشاهده فال حافظ خود، ابتدا نیت کرده سپس روی دکمه زیر کلیک فرمایید :

ای حافظ شیرازی تو محرم هر رازی؛
تو را به خدا و به شاخ نبات ات قسم می دهم که هر چه صلاح و مصلحت می بینی برایم آشکار و آرزوی مرا بر آورده سازی

اشعار مرتبط

نظرات نوشته شده

نظر بدهید

© استفاده از مطالب سایت غزلستان در جهت نشر شعر و غزل فارسی توصیه می شود.

کلیه حقوق وبسایت ستاره متعلق به شرکت تجارت الکترونیک ستاره است.


فیلم اصلیDownloads-icon

۱

دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

۲

این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن

دردم از یار است و درمان نیز هم

یار ما این دارد و آن نیز هم

۳

یاد باد آن کو به قصد خون ما

عهد را بشکست و پیمان نیز هم

۴

دوستان در پرده می‌گویم سخن

گفته خواهد شد به دستان نیز هم

۵

چون سر آمد دولت شب‌های وصل

بگذرد ایام هجران نیز هم

۶

هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

۷

اعتمادی نیست بر کار جهان

بلکه بر گردون گردان نیز هم

۸

عاشق از قاضی نترسد می بیار

بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

۹

محتسب داند که حافظ عاشق است

و آصف ملک سلیمان نیز هم

غزل ۳۶۳

وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

۱ درد و رنجم از یار است و درمان دردم هم به دست اوست ؛ هم دلم فدای یار شد و هم جانم.

یعنی عشق یار علت درد من است. و علاجم هم خود یار است – محبت و توجه اوست. دلم بر اثر درد عشق بیمار شد و از دست رفت وچون یار از درمان مضایقه کرد جانم نیز فدا شد.

۲ اینکه می گویند آن از زیبایی بهتر است ؛ یار ما هم آن دارد و هم این.

آن : کیفیت خاص در حسن و زیبایی که آن را به ذوق درک کنند ولی تعبیر نتوانند.

«آن» در مصراع دوم به دو معنی آمده : ۱) ضمیر اشاره که مرجعش همان «آن» در مصرع اولل است.۲) به معنی جاذبه و کیفیت در حسن ، مآلاً یک معنی می دهند.

می گویند شایع است که جاذبه و حال داشتن معشوق – آنیت – از حسن صورت بهتر است یار ما هم این یعنی حسن را دارد و هم آن، یعنی جاذبه را.

مقایسه شود با این بیت :

لب لعل وخط مشکین چو آتش هست واینش هست         بنازو دلبر خود را که حُسنش آن و این دارددردم از یار است و درمان نیز هم

۳ به یاد بیاوریم آن کس را به قصد کشتن ما؛ هم زلف راشکست و هم عهد و پیمان را.

زلف شکستن مراد آراستن و زیباتر کردن است ، چنانکه در این بیت :

گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا            حافظ این قصه درازست به قرآن که مپرس

می گوید معشوق را به یاد بیاوریم که به قصد خون ما زلف خود را آرایش کرد و ما را بی قرار ساخت، ولی بعد پیمانی را که با ما داشت شکست. پس هم زلف را شکست و هم پیمان محبت را.

۴ نوای موسیقی هم گفته خواهد شد.

دستان: سرود،نغمه و نوا؛ وبه دستان گفتن یعنی با آهنگ موسیقی و بی پروا اعلام اشتن.

در مصراع اول داستان را در پرده و پوشیده می گوید و در مصراع دوم بی پروا و به آهنگ موسیقی.

۵ همچنان که خوشی و نعمت شبهای وصل به پایان رسید؛ روزهای هجران هم به پایان خواهد رسید.

۶ هر دو عالم – دنیا وآخرت – یک پرتو از روی اوست؛ هم آشکار و هم محرمانه به تو گفتم.

دنباله مضمون بیت پیشین وهمان داستان است که گفت در پرده می گویم. اشاره به مذهب ارباب تجلی دارد که جهان را جایگاه جلوه انوار الهی می دانند.

۷ برکار روزگار، بلکه بر کار گردون گردنده هم ، اعتمادی نیست .

گردون : فلک،چرخ، آسمان.

یعنی بر اوضاع و احوال زندگی اعتمادی نیست، گاهی جنگ و جدال است،گاهی صلح و خوشی،بلکه بر گردش ستارگان و تٲثیر آنها در زندگی ما هم اعتمادی نیست.

۸ عاشق از قاضی نمی ترسد،بلکه از محکمه و استنطاق پادشاه نیز پروایی ندارد،شراب بیار.

یرغو: در معنی کلمه یرغو قول علامه قزوینی را نقل می کنیم: «یرغو که یارغو با الف نیز نویسنده به مغولی به معنی عدلیه و استنطاق و مرافعه مدعی و مدعی علیه قانون است و یارغوچی به معنی قاضی و حاکم قانون (مقدمه ج۱٫جهاانگشای جوینی ص (کج).»

سعدی گوید :

گر بیوفایی کردمی یرغو به قاآن بردمی          کان کافر اعدامی کشد وین سنگدل احباب را[۲]

۹ مامور منکرات می داند که حافظ باده می نوشد؛و وزیر کشور فارس هم می داند.

آصف : کنایه از وزیر بزرگوار و به گفته دکتر غنی در این بیت احتمالاً مقصود جلال الدین تورانشاه است.[۱] در خود غزل هیچ قرینه ای برای تشخیص و قضاوت نیست.

ملک سلیمان : سرزمین فارس.

 

——————————————————————-

[۱] غنی،…تاریخ عصرحافظ ،… ص ۲۷۵٫

[۲] سعدی،…کلیات… ص ۴۱۴٫

ممنونم

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

دکلمه اشعار حافظ با صدای استاد گرمارودی و تولید شرکت نیستان جم می‌باشد.

می‌توانید با انتخاب یک کلمه و یا بخشی از متن، معنی آن را در لغتنامه‌های دهخدا، معین و سایت‌های دیگر جستجو نمایید.

سلام .کتابیرخطی دارم از مثنوی که بیش از هفتاد سال از نشر آن…

مچکرم از زحماتتون…

سلام روح استاد شاد ممنونم از شما…

از کوری چشم فلک امشب قمر اینجاست. آری قمر امشب به خدا تا سحر…

بسيار عالي :)…


http://dl.mastaneh.ir/hafez/audios/363.mp3Downloads-icon


غزل ۳۶۳Downloads-icon


 

تفسیر عرفانی
1. درد عشقم از معشوق است و درمان آن نیز به دست اوست و دل و جانم هم فدای او شد.
2. اینکه صاحب نظران و عاشقان می گویند:«آن»از جمال و زیبایی بالاتر است، یار ما هم آن جلوه و جمال وصف ناپذیر را دارد و هم کمال و هم جاذبه را.
3. یادش به خیر باد آن کسی که به قصد کشتن و ریختن خون ما عهد و پیمان دیرینه ی خود را که بسته بود، شکست.
4. ای یاران! پوشیده و در پرده سخن خواهم گفت، گر چه می دانم که این قصّه و حکایت در محافل و مجالس مختلف با نغمه و آهنگ نیز گفته خواهد شد که همه از آن با خبر شوند و در پرده نماند.
5. همان طور که اقبال نیک و سعادت و خوشی شب های وصل و دیدار گذشت و به پایان رسید، روزگار ناموفق و ناخوش جدایی و فراق هم به سر خواهد آمد و پایان خواهد یافت.
6. در نظر عاشق، همه ی خوبی ها و لذت های دو جهان، یک جلوه و تجلّی از رخ زیبا و دلآرای اوست. این رازی بود که آشکارا و پنهانی برایت بازگو کردم.
7. نه تنها بر کار دنیای فانی و زودگذر، بلکه بر گردن آسمان و ستارگان نیز اعتمادی نیست؛ به خوشی ها و لذت های ناپایدار این دنیا نباید دل بست و امیدوار بود.
8. شراب بیاور تا بنوشیم و مست و سرخوش گردیم که عاشق و شیدا نه تنها از قاضی بلکه از بازخواست دستگاه حکومت و دیوان جزا نیز باکی ندارد.
9. محتسب و آصف ملک سلیمان (وزیر زمان)می دانند که حافظ، عاشق است و کاری به او ندارند.


 

دردم از یار است و درمان نیز هم
دردم از یار است و درمان نیز هم
0

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *