السيِّد هو لفظ احترام يسبق اسم الرجل للتشريف، فيقال: السيد فلان.[1][2][3]
سَيِّد: اسم، والجمع: أسْياد وسادَة، المؤنث: سيِّدة
درگاه اسلام
دربارهٔ علی
دیگر میراث
سادات جمع سیّد و در لغت عربی در اصل سَیوِد (قبل از اِعلال) بوده و به معنی آقا و سرور است؛ و در اصطلاح عام به کسانی گفته میشود که از طرف پدر از نسل «هاشم» (جد پیامبر اسلام محمد بن عبدالله) باشد[۱] یا به عبارتی از قبیله بنی هاشم باشد. سیادت به فرزندان محمد از طریق فاطمه دختر محمد و علی پسر ابوطالب (امام اول پیروان تشیع و خلیفه چهارم اهل سنت) میرسد.
سید
سادات دو شاخهٔ اصلی دارند:
اولاد فاطمه بارها در خلافت بنی امیه و بنی عباس برای اصلاح امت خروج کردهاند (مانند خروج زید بن علی و محمد بن عبدالله بن حسن مثنی معروف به نفس زکیه) و سلسلههای متعددی در نقاط دور از عربستان، از جمله مراکش، یمن، مصر، گیلان و مازندران تشکیل دادهاند. مانند حکومت ادریسیان (نوادگان ادریس نوهٔ حسن بن علی) در مراکش، فاطمیان در مصر، مرعشیان (از نوادگان علی المرعش نبیرهٔ علی بن حسین و علویان طبرستان (دو شاخه از سادات حسنی و حسینی مازندران) و بنی مهنا در مدینه.
(به کسی که مادرش از سادات است میرزا گفته میشود). برخی از سادات با میر صدا میزنند و این با میرزا[۲] تفاوت دارد.
به دختران یک فرد سید، سیده، علویه، بیبی، بیگم، سادات یا شریفه اطلاق میشود. فردی که دارای مادر سید و پدر غیر سید باشد، معمولاً میرزا (برای پسران) و میرزایه (برای دختران) نامیده میشوند.
سیادت در سادات هاشمی که طبق نظر برخی از علما، قوی تر و شریف تر هم هست، از طرف مادر و در سادات علوی از طریق پدر است.
اهل سنت «سَیِّد» را با نام شریف میشناسند.
به اعتقاد برخی از علماء، فرزندان عباس عموی پیامبر نیز جزو سادات شمرده میشوند[۳] و میتوان به آنها نیز خمس مال پرداخت.[نیازمند منبع]
حمزه، عباس، ابوطالب (عبدالمناف)، زبیر، حارث، حجل (غیداق)، مقرم (عبدالکعبه)، ضرار، ابولهب (عبدالعزی) و قسم .[۴] عموهای محمد بودند.
از نظر قاطبه علمای شیعه به اجماع، بخصوص علمای متاخر شیعه سیادت به فرزندان فاطمه دختر پیامبر میرسد و خمس تنها به آنها تعلق میگیرد.
القابی که به سیدها داده میشود بر دو دسته است: انتسابی و احترامی. القاب انتسابی برای بیان نَسَب شخص و انتساب وی به طایفه یا قبیله معینی به کار میروند، مانند امامی، حسینی، حسنی. القاب انتسابی برای گرامیداشت منتسبان به خاندان محمد به آنان اطلاق میشود و اغلب سیدها بر خود اطلاق نمیکنند، چنانکه دربارهٔ مراجع متأخر شیعه که از سادات بودهاند چنین بودهاست، مثلاً نقش مهر سید محسن حکیم، محسن الطباطبائی الحکیم، و نقش مهر سید ابوالقاسم خویی، ابوالقاسم الموسوی الخوئی، بود. در روزگار پیشین هم این گونه بوده و در نسخ خطی و متون کهن معمولاً سادات خود را به این القاب ننامیدهاند. در ایران نیز اگر سادات پیشاپیش نام خویش لفظ «سید» میآورند، برای تفاخر و بزرگ داشتن انتساب خود به خاندان محمد است و در این موارد سید میتواند جزئی از نام باشد. برخی از القاب احترامی که در روزگار مختلف برای گرامیداشت سادات به کار برده میشده به شرح زیر است:
برای آقایان:
برای خانمها:
معمولاً در بین سادات رسم است که نسبت سیدی از پدر به فرزند برسد. روی همین اصل کسانی که از مادر یا مادر بزرگ سید هستند اصطلاحاً شریف یا میرزا یا بیگ و میرزایه، شریفه و بیگم حالت مؤنث میگویند.
در دورهٔ قاجار اصطلاحاً به شاهزادگان قجری میرزا میگفتند و باید گفت که بعضی از وزیران و شاهزادگان این فامیل را دارند و نام خانوادگی را از خود شاه یا شاهزادگان هدیه گرفتند. در دوران پیشتر، میرزا به کسی گفته میشد که در کار نوشتن و حساب و کتاب دیوان سالاریهای دولتی بود و عملاً قشر مرفه و سطح بالای جامعه را تشکیل میداد و به صورت عام با سوادان دوران گذشته بودند. از همین رو به سادات تحصیل کرده، میرزا نیز اطلاق میشدهاست.
نوادگان علی از طریق سه تن از پسران او، محمد حنفیه از خوله دختر قیس، عباس بن علی از امالبنین و عمر بن علی از صهباءِ ثعلبیه را سادات علوی گویند.[۵]
آل حسن، حسنیان، بنی حسن یا سادات حسنی فرزندان و نوادگان حسن بن علی، امام دوم شیعیان و یکی از شاخههای علوی هاشمیان هستند.
حسن افطس پنج پسر داشته: عبدالله شهید، علی، عمر، حسین و حسین مکفوف. عبدالله شهید به دست هارون الرشید مقتول شده؛ و حسین مکفوف جد سادات سلطان العلما سید احمد میرسانند سلطان سید احمد در نیمهٔ اول قرن چهارم در فرار از حکومت عباسیان به تفرش از توابع عراق عجم هجرت کرد چون تحت تعقیب مأموران بنی عباس بود، به هزاوه فراهان پناه برد و در ۳۶۰ هجری در حال اقامه نماز شب کشته شد؛ که سیدالوزراء میرزا عیسی قائم مقام فراهانی و میرمهردار های صفوی از آنهاست؛ سادات هاشمی، سجادی، میرعبدالحق از این تبار می باشند، و علی الجرزی والد امامزاده محمد است که در فم تفرش مدفون گردیده و قبه و صحن مجلل او را خواجه مؤمن (فوت ۱۱۷۰ هجری) برادر امین الدین (امینا) بن محمد حسین الحسینی در زمان شاه عباس دوم بنا نموده؛ و او جدّ خانواده سید محمود حسابی و سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی است.[۶][۷]
سادات مرعشی یا آل مرعش، سلسلهای از سادات هستند که نسب خود را به علی المرعش نوادهٔ امام زینالعابدین میرسانند.
سادات طباطبایی نام سلسلهای از سادات است که نَسَبِ خود را به ابواسماعیل ابراهیم طباطبا (بنا به اقوالى ابواسحاق و ملقب به زینالعابدین) میرسانند. وی پسر ابوابراهیم اسماعیل دیباج ملقب به اکبر شریف خلاص (در برخی منابع از جمله مقاتل الطالبیین، لقبِ طباطبا به اشتباه، برای این فرد نوشته شده است) پسر ابااسماعیل ابراهیم غمر (بنا به اقوالی ابوالحسن و ابواسحاق) پسر ابامحمد حسن مثنی (به قولى ابوعبدالله) و فاطمه حورالعین؛ و ابامحمد حسن مثنی (به قولى ابوعبدالله) پسر ابامحمد حسن مجتبى و فاطمه حورالعین دختر ابوعلی حسین سیدالشهداء است.[۸]
سادات عبدالوهابیه شاخهای از سادات حسنی حسینی طباطبایی هستند که نسب خود را به امیر سراجالدین عبدالوهاب تبریزی از نوادگان حسن مثنی فرزند حسن بن علی (امام دوم شیعیان) میرسانند و در آذربایجان، به خصوص در تبریز ساکن هستند که سادات وهابی، سادات وهابیه، سادات عبدالوهابیه و نیز سادات آل عبدالوهاب خوانده میشوند.[۹]
سادات رضاتوفیق نام سلسلهای از سادات است که نَسَبِ خود را به موسی المبرقع میرسانند.[۱۰]
جد سادات رضاتوفیق که در جنوب غرب و غرب تا مرکز ایران مستقر هستن سید محمود معروف به سید محمید است .[۱۰]
سید محمود ملقب به توفیق بن سیدمحمد بن تاج الدین حسین بن مویدالدین عالی بن قطب الدین عبدالله(قطب العارفین) بن موسی بن قطب الدین عماد بن محمد بن احمد بن موسی المبرقع بن امام الهام محمدالتقی بن علی بن موسی الرضا.[۱۰]
1-سيد مير خذر (خِضِر)
2-سيد مير علاءالدين
3-سيد مير اسماعيل
4-سيد مير احمد
5-سيد مير عباس
6-سيد مير شهابالدين علي
از علما وسادات علوی قرن ششم تا اوایل قرن هفتم هجری است که ظاهراً از نیشابور به کهگیلویه فارس کوچیده، ماندگار شد؛ و به گویش لری ، وی را سید محمید می خوانند. نظر به تقارن زمانه وی با هجوم مغول، شاید از همان علما خراسان باشد که بدنبال فتنه مغول به نواحی فارس پناهنده شدند . بازماندگان وی تا امروز در جنوب و جنوب غرب تا مرکز ایران پراکندهاند . ونظر به ملقب بودن صاحب عنوان توفیق و نیز انتصابشان به علی بن موسی الرضا، به سادات رضاتوفیق نامبردارند و چند تیرهاند.[۱۰]
میر محمد لطیف رضاتوفیقی،[۱۰][۱۱] میر مومن رضاتوفیقی، میر علی صفدر،[۱۱] میر مومن تقوی طولیان، میر محمد صالح، میر حسین رضاتوفیقی، میر احمد تقوی، میر حیدر رضوی، سیدعبدالنبی رضاتوفیقی،[۱۰]سید محمد بدیع درب امامی، سید مصطفی درب امامی رضاتوفیقی، میر محمود توفیقیان، میر علی بهبهانی، سیدعبدالحمید درب امامی رضاتوفیقی، سید محمد درب امامی رضاتوفیقی، سید محمود رایگان، میر یحیی یزدانی، سید محمد هاشم تقوی، میرمحمد رضاتوفیقی از فلاسفه قرن ۱۱ در بهبهان، میر اسماعیل پرهیز، سیدضیا پرهیز
تعداد زیادی از سادات موسوی در عراق زندگی میکنند و همچنین شاخههای بزرگی از این خاندان ساکن ایران، افغانستان، لبنان، مصر، بحرین و عربستان سعودی هستند. سادات موسوی نسب خود را به فرزندان موسی کاظم میرسانند. سلسلهٔ صفوی نیز خود را از نوادگان موسی کاظم میدانستند.
یحیی بن زید نواسه سجاد از اولین ساداتی بود که وارد شهر بلخ شد و در شهر جوزجان کشته شد.
[۱۶]
سادات افغانستان پیرو مذاهب شیعه و سنی بوده و بیشتر سادات شیعه در افغانستان در میان قوم هزاره هستند[۱۷] .
در روز ۲۱ حوت/اسفند ۱۳۹۷ رئیس جمهور افغانستان سادات را به عنوان یک قوم به رسمیت شناخت
[۱۸][۱۹] و در روز ۲۴ حوت/اسفند ۱۳۹۷ مصادف با ۱۵ مارس ۲۰۱۹ حکمی صادر کرد تا سادات بتوانند قومیت خود را در تذکره/شناسنامه های الکترونیکی ثبت کنند.[۲۰][۲۱][۲۲]
سازمان ثبت احوال کشور، تعداد سادات ایران در سال ۱۳۹۲ را شش میلیون نفر اعلام کرد.[۲۳][۲۴]
همچنین مدیرکل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال کشور با اشاره به رشد ۱٫۴ درصدی جمعیتی ایران، رشد ۲٫۵ درصدی سادات را در کشور اعلام کرد.[۲۵]
این مهاجرتها، بیشتر از قرن دوم به بعد بودهاست؛ و لذا کمتر میتوان به فرار آنها به ایران از ترس حجاج بن یوسف شاهدی ذکر کرد. با این حال بعضی، اولین دسته از سادات علوی مهاجر را کسانی دانستهاند که از ظلم و جور امویان و به ویژه سفاکیهای حجاج به این حدود پناه آوردهاند.[۲۶]
یکی از دلایل آمدن آنها پس از این ماجرا، «جذب نیرو» برای «قیام» بودهاست. مردم ایران که یک بار به هنگام روی کار آمدن عباسیان، علاقه خود را جهت «تغییر حاکمیت» عربها نشان داده، امتحان خوبی نیز داده بودند، میتوانستند بار دیگر چنین کنند. همین تصور بود که علویان را بسوی این مناطق، جذب میکرد. در صورتی که آگاهی عمومی مردم ایران، نسبت به علویان و حتی فعالیت خود علویان نیز در تحریک مردم، اندک بود. فعالیت عباسیان، تنها پس از ۳۰ سال به نتیجه رسید. در حالیکه علویان، معمولاً با یک تحرک اندک، قصد چنین کار بزرگی را داشتند.[۲۷] «یحیی بن عبدالله بن الحسن بن الحسن»[۲۸] از جمله کسانی بود که در قیام حسین بن علی، شرکت کرد او پس از شکست این قیام به سوی مشرق گریخت؛ و همراه با عدهای از کوفیان به مناطق شمالی ایران (دیلم) رفت. رشید که به شدت از این حرکتها، هراس داشت به «فضل بن یحیی برمکی» دستور داد تا به هر صورتی شده او را دستگیر کند.[۲۹] منطقه دیلم، یکی از مناطقی است که در مقابل مسلمین، به شدت مقاومت کرد؛ و تا مدتها، اسفهبدان که از قبل بر آن حاکم بودند، تسلط خود را بر آن منطقه حفظ کردند. در این فاصله، گاهی بین آنها و خلفا، صلح میشد؛ و گاهی نیز درگیریها و تهاجمها از دو طرف، ادامه داشت.
سید
بر اساس تحقیقی که در سال ۲۰۱۰ بر روی کروموزم ایگرگ سیدهای شبهقاره هند انجام شده، تنوع ژنتیکی این افراد از غیرسیدهایی که در همان مناطق زندگی میکنند، کمتر نیست و این به معنای بیپایه بودن اعتقاد به سید بودن در این منطقه است. چراکه بررسی ژنتیکی وجود یک جد مشترک را نشان نمیدهد. اما این افراد نسبت به غیرسیدهای همین منطقه شباهت ژنتیکی بیشتری با عربها داشتهاند.[۳۰]
این آزمایش ثابت میکند که نیمی از کسانی که خود را سید معرفی میکنند جد مشترک دارند. اما تأیید نمیکند که آن جد مشترک لزوماً پیامبر یا خاندان او بودهاست.
در کل آزمایش ژنتیک نمیتواند بگوید که آن جد مشترک در چه مکانی از چه نژادی و در چه زمانی میزیستهاست. یعنی آن جد میتواند از نژاد هندی اروپایی ترکی یا هر نژادی باشد و در هر دوره از تاریخ پیش از ۵۰ یا ۶۰ نسل زندگی میکردهاند.
همچنین در شمال هند ۲۹٪ مسلمانان شیعه به هاپلوگروپ J تعلق دارند که از تبارهای پدری خاورمیانهای است و در بین مردم هند چندان رایج نیست.[۳۱]
بر اساس یافتههای علمی فعلی نزدیکترین علامت ژنتیکی برای سیدها تعلق به هاپلوگروپ J1c3d است. این هاپلوگروپ کروموزم ایگرگ عمدتاً در کوهنهای یهودی دیده شده که معتقدند نسب آنها به هارون برادر موسی و از هارون به ابراهیم میرسد. همین هاپلوگروپ در هاشمیها و اعراب عدنانی هم شایع است و آنها نیز معتقدند تبارشان به اسماعیل پسر ابراهیم میرسانند.[۳۲][۳۳]
سادات طباطبایی نام سلسلهای از سادات است که نسب خود را به ابواسماعیل ابراهیم طباطبا (بنا به اقوالى ابواسحاق و ملقب به زینالعابدین) میرسانند. وی پسر ابوابراهیم اسماعیل دیباج ملقب به اکبر شریف خلاص (در برخی منابع لقبِ طباطبا به اشتباه، برای این فرد نوشته شده است) پسر ابااسماعیل ابراهیم غمر (بنا به اقوالی ابوالحسن و ابواسحاق) پسر ابامحمد حسن مثنی (به قولى ابوعبدالله) و فاطمه حورالعین بوده و و ابامحمد حسن مثنی (به قولى ابوعبدالله) پسر ابامحمد حسن مجتبى و فاطمه حورالعین دختر ابوعلی حسین سیدالشهداء است.[۱]
بنی اتج در آمل،
بنی عساف در اصفهان،
بنی مستلحقان در مصر،
بنی مستجد در مصر،
بنی کرکی در مصر،
بنی المحل در خوزستان، بغداد ، حلب و ارجان،
آل حکیم در عراق و
طباطباییهای زواره (که بعدها به آذربایجان و تبریز، بروجرد، یزد، طبرستان، دیلم مهاجرت کردند).
سادات مرعشی یا آل مرعش، سلسلهای از سادات هستند که نسب خود را به علی المرعش نوادهٔ امام زینالعابدین میرسانند. در ایران چهار شاخهٔ معروف از سادات مرعشی – مرعشیان مازندران، مرعشیان اصفهان، مرعشیان قزوین و مرعشیان شوشتر – ساکن هستند.
نسلهای نخستین مرعشیان در قزوین و مازندران ساکن شدند. سید قوامالدین مرعشی آملی مؤسس سلسلهٔ مرعشیان مازندران متولد و ساکن روستای مرزنگوی دابو از توابع آمل مازندران بود و برای آشنایی با سربداران خراسان دو اربعین به خراسان رفت. در جنگی کیا افراسیاب چلابی را از سلسلهٔ افراسیابیان شکست داد و به حکومت مازندران دست یافت. نوادگان او تا اوایل دورهٔ صفویه بر مازندران حکمرانی داشتند. در عصر صفویه سادات مرعشی، بسبب انتساب به ائمهٔ شیعه قدرت و ثروت بیشتری یافتند، تا جایی که مادر شاه عباس یکم مشهور به مهدعلیا، از این سلسلهٔ سادات بود. جز مرعشیان مازندران، نام چندتن از مرعشیان شوشتر در تاریخ مشهور است. از جمله میر اسدالله مرعشی که در دورهٔ سلطنت شاه طهماسب یکم چند منصب صدارت داشت و نیز قاضی نورالله شوشتری، مؤلف کتاب مجالس المومنین
چهار شاخه از سادات نسب خود را به علی المرعش میرسانند:
سادات موسوی، خاندانی از فرزندان و نوادگان امام هفتم شیعیان، موسی کاظم هستند که عمدتاً در کشورهای ایران، لبنان، عراق، و سایر کشورهای اروپایی و آمریکا سکونت دارند.[۱]
نسل سادات موسوی به موسی کاظم هفتمین امام شیعیان بازمیگردد. با این تفسیر جدّ پدری سادات موسوی، علی بن ابیطالب چهارمین خلیفه از خلفای راشدین و امام اوّل شیعیان است.
همچنین سادات موسوی، فرزندان فاطمه زهرا و از نوادگان محمد، پیامبر اسلام هستند.
از آنجا که شهربانو دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، همسر حسینبنعلی و مادر زینالعابدین امام چهارم شیعیان بود، سادات موسوی از جمله فرزندان یزدگرد سوم بهشمار میآیند.[۲][۳][۳][۴][۵][۶][۷][یادداشت ۱][۳][۴]
همچنین نسب سادات موسوی از طریق امفروه مادر جعفر صادق به ابوبکر اولین خلیفه پس از پیامبر اسلام میرسد.
دیگر آنکه چون فاطمه بنت حسن بن علی مادر محمد باقر میباشد، پس سادات موسوی از نسل هر دو نوهی پیامبر اسلام یعنی حسین بن علی و حسن مجتبی میباشند.
سکونتگاه سادات موسوی در ایران عمدتاً در شهرهای شیراز، قم، کرمان، تبریز، مشهد و اصفهان و تقریباً در تمام مناطق ایران پراکندهاند.[۸]
در طول تاریخ حکومتهای زیادی توسط خانوادههایی از خاندان سادات موسوی تشکیل شده است.
پادشاهان سلسله صفوی از جمله نوادگان حمزه بن موسی بودند که مذهب شیعه را به عنوان دین رسمی ایران تثبیت نمودند.
خاندانهای زیر جزو سادات موسوی هستند:
سید
خطای یادکرد: خطای یادکرد: برچسب برای گروهی به نام «یادداشت» وجود دارد، اما برچسب متناظر پیدا نشد. ().
سلسله سادات سجادی تفرش خاندانی ایرانی است با اصالت سید که نسب خود را به سلطان العلما سید احمد میرسانند که با پنج واسطه به علی بن حسین فرزند امام حسین بن علی متصل میشود. سلطان سید احمد در نیمهٔ اول قرن چهارم در فرار از حکومت عباسیان به تفرش از توابع عراق عجم هجرت کرد چون تحت تعقیب مأموران بنی عباس بود، به هزاوه پناه برد و در ۳۶۰ هجری در حال اقامه نماز شب کشته شد. در زمان شاه عباس کبیر بارگهی بر قبر او بنا گردید که از دیرباز تا کنون مورد توجه مردم بودهاست. مزار او در روستای هزاوه زیارتگاه مردم منطقه فراهان است.[۱] این سادات در گذر زمان، مهاجرت و منشعب به خاندان یا خانوادههای مستقل شدند و عمده آنها در شهرستان تفرش که در آن زمان شامل منطقه مرکزی تفرش، فراهان و آشتیان میشد سکنی گزیدند.
علی بن حسین === > علی الاصغر ===> حسن افطس (پنج پسر داشت)=== > حسین مکوف ===>حسن === >میر سید محمد مدائنی ===>سلطان العلما سید احمد === > میر سید علی اول ===> سید علی === >سید میرعلی ===> میر سید عبدالفتاح === > میر سید شریف الدین ===> سید عبدالمجید=== > سید صمد ===> میر سید عبدالله === >سید نیک الدین ===>سید روحالله === >سید فتحالله ===>سید مجدالدین=== > سید نجم الدین ===> سید محمود === > سید حسین ===>سید حسن === >میر سید بابا هاشم محمد ===>سید بایزید === > میر سید جلال ===>میر سید رضا
خاندان قائم مقامی هزاوه از ذریه میرزا عیسی بوده که به قائم مقام معروف شدند. خاندانی از این سلسله سادات در حکوت قاجار به صدر اعظمی و قائم مقامی رسیدند که به قائم مقامی مشهور شدند که برخی اعضای این خاندان در سدههای دوازده و سیزده قمری دارای مشاغل دیوانی بودند و دو تن از آنان، میرزا محمدحسین فراهانی و قائممقام فراهانی به صدراعظمی منصوب شدند. شعرا، خطاطان و نویسندگان برجسته و صاحب نامی نیز در سدههای اخیر از این خانواده برخاستهاند.
در زمان حکومت شاه عباس اول عدهای از سادات تفرش به دربار صفوی راه یافتند. این شاخه از سادات که به سبب در دست داشتن مهر حضرت سجاد معروف به میر مُهردار بودند، تا اواخر دورهٔ صفوی و تا زمان شاه سلطان حسین منصب مُهرداری شاهان صفوی را حفظ کردند. تفرش در روزگار صفویه به ویژه پادشاهی شاه عباس بزرگ رو به آبادانی نهادهاست ومردم تفرش با انجام خدمات برجسته در دستگاههای حکومت صفوی نفوذ نمود تفرش در ایام سلطنت افشاریان تا سال ۱۲۱۸ جزو متصرفات ایشان بودهاست تختگاه زندیان شیراز و خاک تفرش در آن روزگار جزء متصرفات آنان بودهاست؛ و در این زمان مکتب خانههای متعددی در تفرش تأسیس شده که نوجوانان در آن ه به فراگرفتن مقدمات فارسی و تعلم قرا، میپرداختهاند در دوران قاجاریه است که مردانی از تفرش در کار سیاست مملکت وارد میشوند و در راه خدمت به ایران حتی از بذل جان خود نیز دریغ نمیورزند باز در همین دورهاست کهبه سبب توجه پادشاهان قاجار به منطقه روحانیان و علمای مذهب عدهای از سادات بنی فاطمه تفرش در دستگاه حکومت رشد کرده تا جایی که به مناصب بزرگ گمارده میشوند و یکی از ویژگیهای دوره قاجاریه گسترش مکتب خانهها و تکثیر و فراوانی میرزاها در تفرش آشتیان و فراهان است ولی روی هم رفته جامعه تفرش در دوره قاجاریه دهقانی ولی غیر متحجر بودهاست. در دورهٔ قاجاریه تعداد زیادی از اهالی تفرش به سبب سواد و خوشخطی به مشاغل دیوانی و منشیگری گمارده شدند.[۲]
در دورهٔ زندیه، میرزا محمدحسین فراهانی (۱۲۱۲ هـ. ق) از این خاندان به صدراعظمی لطفعلیخان زند رسید. پس از سقوط زندیه میرزا محمدحسین وارد دربار آقا محمدخان قاجار شد ولی به واسطه پیری و ضعف از ادامه خدمت عذرخواهی کرد و برادرزاده خود میرزا عیسی فراهانی را به جانشینی خود معرفی کرد. میرزا عیسی در سال ۱۲۱۳ هجری قمری به وزارت عباس میرزا پسر فتحعلی شاه برگزیده شد و قائممقام لقب گرفت. پس از درگذشت او در ۱۲۲۶، پسران او میرزا موسی فراهانی و میرزا ابوالقاسم فراهانی مدعی جانشینی وی بودند. با آنکه حاجی میرزا آقاسی تمایل داشت میرزا موسی جانشین پدر شود، ولی میرزا ابوالقاسم جای میرزا عیسی را گرفت و ملقب به قائممقام شد. میرزا ابوالقاسم آخرین صدراعظم فتحعلی شاه و اولین صدراعظم جانشین و نوه او محمدشاه بود.[۳]
سید
قائممقام در سال دوم سلطنت محمدشاه درحالی که منصب صدارت عظمی داشت به دلیل بدبینی محمدشاه به او، به دستور شاه در باغ نگارستان به قتل رسید. پس از آن اموال خانواده قائممقام در تبریز و تهران ضبط شد و بستگان خانواده برای در امان ماندن از گزند غضب شاه در فراهان ساکن شدند. میرزا تقی خان امیرکبیر بعد از رسیدن به صدارت، به سبب دینی که نسبت به قائممقام احساس میکرد، بازماندگان او را از دست دولت برهانید و اموالشان را بازگرداند. ادیبالممالک فراهانی، یکی از نوادگان میرزا ابوالقاسم قائممقام، مینویسد:
«میرزا تقی خان که خود را از پروردگان الطاف قائممقام میدانست، به پاس این سابقه از آن خانواده هرکس را که بعد از چهارده سال رنج و تعب از فرار زندان و بست و گیرودار، جانی به در برده بود اطمینان داد و گرد خود فراهم آورد. املاکشان را که به غصب برده بودند استرداد نموده به تصرف آنان داد و از جمله میرزا مهدی ملک را از قم به تهران خواست و خانه و باغات و املاک شمیران و فراهانش را از تصرف غاصبین درآورد.»[۴]
امیرکبیر همچنین به برادرش که در آن هنگام حاکم عراق عجم بود دستورهای مؤکدی در رابطه با بازگرداندن دارائیهای خانواده قائممقام فرستاد و مستمری میرزامهدی ملکالکتاب (پسرعمو و داماد قائممقام) را که حال پیر و ناتوان شده بود، از نو برقرار ساخت.[۵]
همچنین در سال ۱۲۷۵ هجری قمری ناصرالدین شاه قاجار فرزندان قائممقام را به تهران خواند و مورد دلجویی قرار داد. در باقی دوران قاجار نوادگان قائممقامها از صحنه سیاست غایب بودند و مشاغل دولتی مهم نداشتند، اما در طول این زمان نیز چهرههای شاخصی از میان اعضای خانواده برخاستند. از جمله شاعران برجستهای چون ژاله قائممقامی و ادیبالممالک فراهانی.
در نزد سادات تفرش انگشترئی بود از سنگ آهن بر حلقهای از نقره که به خط کوفی بر آن علی بن حسین نقش بوده و به همین سبب این سادات به میر مهردار معروف شده بودند. مهر در روزگار زندیه نزد میرزا محمدحسین وفا (عموی میرزا عیسی قائم مقام) بود و او پس از تسلط آقا محمد خان از شیراز به قزوین آمد و پیش از وفات انگشتری را به میرزا عیسی که داماد و برادرزاده اش بود سپرد. آقا محمدخان آن را گرفت و به خزانه شاهی داد. در بیماری دختر میرزا ابراهیم خان اعتمادالدوله خاتم را به او امانت دادند تا بلکه به برکت آن دخترش شفا یابد و هرچند طفل نجات یافت ولی اعتمادالدوله انگشتری را باز پس نداد. پس از قتل اعتمادالدوله مهر در حقهای طلایی و مکلل به خزانه شاهی رفت.
وقتی فتحعلی شاه دختر چهاردهم خود شمس بانو را به ازدواج میرزا موسی پسر میرزا بزرگ و برادر میرزا ابوالقاسم قائم مقام درآورد، این خاتم را آویزه نیمتاج عروس نمودند. شاهزاده خانم یک جبه ترمه با مروارید غلطان به شاه هدیه داد و شاه در عوض درخواست قائم مقام را که خواهان برگرداندن مهر به او بود «تا کماکان موجب برکت خاندان قائم مقام باشد»، اجابت کرد. پس از آن اغلب شمس بانو مهر را به بازوی خود میبست و یک بار در هنگام حج او گم شد ولی زود یافتندش. بعد از مرگ حاجی میرزا موسی، خواهرش گوهرتاج خانم (که همسر ملک قاسم میرزا پسر فتحعلی شاه بود) حفاظت مهر را بر عهده گرفت و پس از او به پسر میرزا ابوالقاسم قائم مقام، میرزا علی و پس از آن به برادرزاده اش میرزا محمود قائم مقام رسید.[۶]
نام چندتن از اعضای این خاندان به عنوان مهردار شاهان صفوی ذکر شدهاست، از جمله: میرسید رضا به عنوان مهردار شاه عباس اول، میرزا ابوالخیر به عنوان مهردار شاه صفی و میرزا ابوالفخر به عنوان مهردار شاه عباس دوم. به اعتقاد برخی مورخان این ادعا مشکوک و ظن غالب بر آن است که لقب این افراد یعنی «میرمهردار» باعث پدید آمدن این تصور شدهاست، در حالی که این لقب تنها ناظر بر نگهداری از مهر حضرت سجاد (ع) بودهاست و نه به معنای مهرداری شاهان صفوی.
نصب این خاندان از سید روحالله جدا و منشعب میشود که هماکنون بخشی از آنان در تفرش زندگی میکنند. سید علی خامنهای از تبار این خاندان میباشد. سید رضا—> سید روحالله—> سید قطب الدین—> سید ظهرالدین—>سید فخرالدین (خاندان میر فخرایی)—> سید علیاکبر (یکی از مجتهدین عصر قاجار)—> سید محمد تقی —> سید محمد —> سید حسین تبریزی —> سید جواد خامنهای —> سید علی خامنهای[۷]
در تفرش دو جد از نیاکان رهبر جمهوری اسلامی مدفون هستند. آیت الله سید علی خامنهای در سخنان خود عنوان کردند: “سلسله سادات حسینی تاجناب سید قطب الدین، دو رشته میشوند؛ یک رشته، رشتهٔ سید ظهیرالدین و سید فخر الدین است، معروف به میر فخرا؛ که سلسله ماست. حضرت سید فخرالدین جزو اجداد ماست که از اولاد قطب الدینند. یک سلسله دیگر یک شعبه دیگر از اولاد سید قطب الدین، خانواده قائم مقام فراهانی هستند که آنها هم بزرگانی بودند تا میرسند به میرزا عیسی و بعد میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، که آنها هم جزو همین سلسله سادات حسینی هستند؛ که از قطب الدین سلسله ما سادات تفرشی و منطقه تفرش و آشتیان و اینها از سلسله آنها جدا میشوند، اینها بیشتر مرد علم و دیانت بودند، آنها بیشتر مرد سیاست بودند و سید فخرالدین که معروف به میر فخراست نوه سید فخرالدین مرحوم سید محمد تقی است که پسر سید محمد تقی، جوانی است به نام سید محمد، از تفرش بلند میشود میرود به طرف آذربایجان آنجا این سلسله میشوند خامنهای. مرحوم سید محمد که از تفرش به خامنه رفته و در آنجا ساکن شده آن سید تفرشی را در شهر خامنه نگه میدارد و پدر من که نوه سید محمد است از تبریز میروند مشهد، ما حالا از مشهد برگشتیم تفرش.”[۸]
حسن افطس پنج پسر داشته: عبدالله شهید، علی، عمر، حسین و حسین مکفوف. عبدالله شهید به دست هارون الرشید مقتول شده؛ و حسین مکفوف جد سادات هزاوة فراهان است که مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام از آنهاست؛ و علی الجرزی والد امامزاده محمد است که در فم تفرش مدفون گردیده و قبه و صحن مجلل او را خواجه مؤمن (فوت ۱۱۷۰ هجری) برادر امین الدین (امینا) بن محمد حسین الحسینی در زمان شاه عباس دوم بنا نموده؛ و او جدّ خانوادة حسابی است. در واقع پروفسور محمود حسابی از احفاد اوست.[۹]
مشهورترین فرد این خاندان در تفرش آیت الله سید جوادمیرسپاسی، عالم ربانی و نماینده سید محمدرضا گلپایگانی و شیخ محمد تقی بهجت فومنی مرجع تقلید بزرگ ایران امام جمعه وقت و بزرگ مردم تفرش میباشد که نسب این خاندان به امام موسی کاظم میرسد.
عباس امانت معتقد است که در دوره قاجاریه خاندان قائم مقام فراهانی برای شعرا، نثرنویسان، نقاشان و معماران نقش پرورنده و ولینعمت داشت.[۱۷] و خاندان میر فخرا و بیشتر اهل علم و دیانت بودند. میرزا سیدعلیاکبر تفرشی، مجتهد عصر قاجار از خاندان میر فخرا میباشد.
در تفرش روستایی به نام خرازان وجود دارد که کلیه سکنهٔ آن از سادات میباشند.
دیدن نظرات
نسخه چاپی
گفتار زیر نخستین بخش از چکیده رساله ای است به قلم ایرانشناس معروف هلندی ویلم فلور در باره نقش اجتماعی و سیاسی سیدها در ایران دوره قاجار طبق منابع اروپائی که در سال ۲۰۱۶ در مجله «مطالعات ایرانی» با این مشخصات منتشر شده است:Willem Floor: Seyyeds in Qajar Iran According to European Sources; in: Studia Iranica, 45/2, 2016
چکیده فارسی این بررسی در چهار بخش به خوانندگان تارنمای «رادیو فردا» ارائه میشود:
(۱) یعنی چه «سیّد»؟ راه تشخیص سیدها،
(۲) سیدهای دروغین، تعداد آنها
(۳) احترام همراه با ترس
(۴) اشتغال سیدها و منبع درآمد آنان.
این رساله ۱۲۹ زیرنویس دارد که در هر کدام به یک و یا چند منبع اشاره شده است. در این ترجمه ما این همه آن زیرنویسها و منابع را ذکر نکردیم تا از طول کلام و حالت دانشگاهی گرفتن این نوشته پیشگیری کنیم، اگرچه در موارد اندکی که ممکن است سوال برانگیز باشد، منبع اطلاعات مورد استفاده را داده ایم. اگر خوانندگان ترجمه فارسی رساله در موارد بخصوصی خواهان دریافت اطلاعات بیشتری در مورد منابع این بررسی بودند، خواهش میکنیم به متن اصلی انگلیسی رساله مراجعه کنند و یا پرسش خود را در بخش دیدگاههای این سلسله گفتارها مطرح نمایند تا مترجم، منبع مورد نیاز را به صورت پاسخ در همانجا قید کند.
سید
همه کاریکاتورها از مجله فکاهی-انتقادی «ملا نصرالدین» است که در سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۳ به زبان ترکی آذری در تفلیس (گرجستان کنونی) چاپ میشد. این مجله که ادبیات مشروطه ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود، بعدها مدتی نیز در تبریز و سپس باکو چاپ شد و چند سال پس از تاسیس حکومت شوروی تعطیل گردید.
یعنی چه «سیّد»؟
«سید» یک عنوان موروثی است و به اعضای طبقهای گفته میشود که خود را نوادگان و اولاد پیغمبر اسلام میشمارند. سیدها («سادات») قشری از انسانهای معمولا متدین و صاحب احترام و نفوذ هستند. مقامی که در زندگی اجتماعی در طول صدها سال گذشته به سیدها داده شده، به حدیثی به نام «ثقّلین» (حدیث دو گنج) از احادیث پیامبر اسلام باز میگردد که میگوید: «من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها میگذارم، یکی کتاب خدا، قرآن، و دیگری عترتم، اهل بیت را. تا وقتی که از این دو تمسک جوئید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچگاه از همدیگر جدا نمیشوند.»
صرفنظر از اینکه حدیث نامبرده تا چهاندازه صحیح و یا موثق است، کلا مسلمانان و به ویژه اهل تشیع نه تنها برای سیدها مقام بخصوصی قائل هستند، بلکه آنها را مورد احترام و تکریم قرار میدهند و بسیاری از سیدها نیز از این راه درآمد و گذران زندگی خود را تامین میکنند.
اینکه شخص مدعی سیادت چه نوع سیدی هست، بسته به نام زنی است که از علی ابن ابیطالب، پسرعموی پیغمبر و خلیفه چهارم، اجداد مادری و یا پدری آن شخص را به دنیا آورده است. پیامبر اسلام دختری به نام فاطمه داشت که همسر علی شد و از او دو پسر به نام حسن و حسین به دنیا آورد. در میان شیعیان، معمولا کسانی که خود را از تبار فاطمه یعنی از فرزندان حسن و یا حسین میشمارند، سیدهای «حقیقی» به حساب میآیند. نتیجتا برخی از آنها سادات «حسنی» و دیگران «حسینی» نامیده میشوند. به هر دوی این گروهها مجموعا «بنی فاطمه» گفته میشود. برعکس، کسی که تبار خود را از علی، اما نه از فاطمه بلکه از دیگر زنان علی میشمارد، «سید حقیقی» به حساب نمی آید. این اشخاص را گاه «سید علوی» نامیدهاند.
آنها که نوادگان سیدهای ذکور یعنی مرد هستند «شریف» نامیده میشوند. «مقام» آنها بالاتراز کسانی است که از نوادگان «سیدهها» یعنی سیدهای زن هستند. آنها هم به نوبه خود «میر» و یا «میرزا» نامیده میشوند.
سیدها متناسب با نام اجداد و امامانی نامیده میشوند که خود را نوادگان آنها میشمارند. گروههای اصلی سیدها به همین صورت نام گذاری میشوند، مانند حسنی و یا طباطبائی، حسینی، عابدی، زیدی، باقری، جعفری، موسوی، کاظمی، رضوی و یا رضائی، تقوی، نقوی. هر کدام از اینها هم به شاخهها و طایفههای کوچکتر تقسیم میشوند. سیدهای هر محل معمولا نام اجداد محلی خود را میگیرند که به نوعی خود را منتسب به گروههای اصلی سادات میشمارند. برای نمونه در اردبیل آنها که خود را «سید صفوی» به حساب میآورند، میگویند که به شیخ صفیالدین اردبیلی منتسب هستند و یا در سبزوار شاخه مهمی از سادات خود را «عربشاهی» مینامند.
راه تشخیص سیدها
در گذشته تشخیص سیدها آسان تر بود. ظاهر و لباس آنها عموما شبیه ملاها بود، اما نشان ظاهری شان عمامه و یا کمربندی سبز و یا یکی دو علامت دیگر سبز رنگ بود که به عبا و عمامه خود میبستند و با این کار نشان میدادند که «اولاد پیغمبر» هستند، چرا که سبز، همچون رنگ پیامبر اسلام قبول میشد. ظاهرا رنگ و نشانهای سبز چیزی است که در قرن چهاردهم در دولت مملوکهای مصر و شام میان سادات رایج شده و به نقاط دیگر جهان اسلام گسترش یافته است. در همان دوره، حکمران مملوک، اشرف شعبان بن حسن دستور داد همه سیدها نشانهای سبز رنگ به عمامه خود بزنند.
همچنین، در دوره قاجار سیدها اسب خاکستری سوار میشدند، تا جائی که بنا به نوشته اسحاق آدامز «آنها حتی ادعا میکردند همه اسبهای خاکستری رنگ متعلق به سیدها هستند.» (۱)
ولی چگونه میشد فهمید که مدعیان سیادت که کمر بند سبز میبستند، دغل باز نیستند؟
در اوایل اسلام، دقیقترش حدودا در سالهای ۸۶۰ م.، این مشکل تشخیص داده شده و برخی تدبیرها اتخاذ گردیده بود. از آن جمله بود تاسیس مقامی بنام «نقیب الاشراف» در دوره خلیفههای عباسی که وظیفهاش ثبت و نگهداری دفاتر مرگ و تولد و شجره نامه سیدها و مراقبت از زندگی مادی و اعتبار «شریف»ها و اثبات و یا رد ادعاهای سیادت بود. این «نقیب الاشراف»ها حتی در مورد سیدهها یعنی سیدهای زن مواظب بودند که آنها با مردانی ازدواج نکنند که مقام اجتماعی شان از خود آنها پائینتر است. در دولتهائی که از پی عباسیان در ایران بر سر کار آمدند نیز همین سنت و مقام «نقیب الاشراف» با عناوین گوناگون ادامه یافت.
در دوره صفویان نیز این بهاصطلاح «سید باشیها» نقیب الاشراف و یا نقیب الممالک نامیده میشدند. دولت صفوی برای تامین مالی این اشخاص به آنها این صلاحیت را هم داده بود که همراه با «کلانتر»ها به جمع آوری مالیات میان مردم و بویژه اصناف بپردازند. یک نقیب الاشراف سرتاسری برای ایران وجود داشت که رهبری و مدیریت «نقیب»های محلی ایالات و ولایات را بر عهده داشت. همین وضع در دوره قاجار نیز برقرار بود. در این دوره نقیب الاشراف را «رئیس سادات» مینامیدند. بعدها کار رسیدگی به اصناف از سیدها سلب شد، اما به جای آن رسیدگی به وضع فرقههای درویشی به آنها محول گردید. بنظر میرسد که ناصرالدین شاه در سالهای ۱۸۷۰ نام این مقام را به «نقیب السادات» تبدیل کرد. بطور همزمان نظارت بر سادات غیر متمرکز گردید و در هر شهر سیدی به نام «رئیس السادات» تعیین شد که معمولا رئیس طایفه اصلی سادات محل بود.
چگونگی دقیق انتخاب و تعیین رئیس الساداتهای محلها و حدود وظایف و اختیارات آنان معلوم نیست. یکی از وظایف این «رئیس السادات»ها هم قضاوت در مورد دعاوی حقوقی و جرایمی مانند قتل بود که به نوعی مربوط به سیدها میشد، چرا که دولت و حکام دنیوی از مداخله در این موارد پرهیز میکردند. مثلا وقتی سیدی فردی عادی را میکشت، کسی جرات نمی کرد به او نیز مانند افراد عادی مجازات اعدام بدهد، چونکه باور عمومی بر آن بود که «این کار (یعنی اعدام یک سید) گناهی بزرگ محسوب میشود، زیرا مردم عموما بر آن بودند که خداوند انسانها را بخاطر پیامبر اسلام و نوادگان او آفریده است و مجازات یک سید را تنها و تنها رئیس طایفه همان سید میتواند صادر کند» (آدامز، همانجا). مثلا در سالهای ۱۹۰۰ سیدی که در یزد لوطی محل بود یک پارسی زرتشتی را به قتل رسانید. حاکم یزد او را جهت محاکمه به تهران فرستاد. مجتهد یزد نیز به تهران رفت تا آزادی سید قاتل را از شاه خواهش کند و شاه نیز دستور داد سید نامبرده آزاد شود. یک میسیونر بریتانیائی به نام ناپیرمالکم نوشت: «سیدها با مجازات به مراتب سبک تری روبرو میشوند و از این جهت خود را حتی تابع آن مقدار مختصر عدالتی که موجود است نیزنمی شمارند.» (۲) بر عکس، هنگامی که در دهم ژوئیه ۱۹۱۳ ژاندارمی در شیراز سیدی را به قتل رسانید، فرد قاتل روز بعد در دادگاهی نمایشی محاکمه و بلافاصله اعدام گردید. (۳)
با اینهمه، کوشش پاسخگو کردن نقیبها به وزارت عدلیه، حتی اگر چه اقدامی نه چندان قاطع بلکه صوری بود، به هر تقدیر نشان دهنده آرزوی دولت مبنی بر تاسیس نوعی نظارت و کنترل بر این شاخه جداگانه و غیرمسئول دستگاه قضائی به شمار میرفت. گاه هم ماموران دولتی ابتکار به کار برده راه و رسم خود را برای مجازات سیدها مییافتند. مثلاهانری موسر (۴) مینویسد که روزی سیدی به «ژنرال گاستیگر خان» که مهندسی اتریشی بود و به دعوت ناصرالدین شاه به ایران آمده، مسئول راه سازی از تهران به شمال و همچنین خراسان شده بود، ناسزا میگوید. گاستیگر دستور میدهد آن سید را که به نشانه سید بودنش عمامه سبزی بر سر داشت، با عزت و احترام به چادر او میآورند. وقتی سید وارد چادر میشود، گاستیگر ناگهان عمامه سبز سید را از سر او میگیرد و سپس به نوکرانش دستور میدهد که کتک مفصلی به سید بزنند. پس از اجرای این مجازات جدی، گاستیگر عمامه سبز سید را دوباره به سر او گذاشته و او را با همان عزت و احترام از چادر خود به بیرون روانه میکند.
در بخش بعدی در باره سیدهای دروغین سخن خواهیم گفت که تبارشان هیچ ارتباطی به پیامبر اسلام و علی بن ابیطالب ندارد و حتی برخی از آنان عرب و مسلمان هم نبودند، اما بهخاطر استفاده از امتیازات مادی و اجتماعی که سیدها از آن برخوردار بودهاند، خود و تبار خود را «سید» و «اولاد پیغمبر» نامیدهاند.
برخی منابع:
(1) Adams, Isaac, Persia by a Persian, 1900, p. 387
(2) Malcolm, Napier: Five Years in a Persian Town, London, 1905, pp. 101-102
(3) Archive: Government of Great Britain, 1914, p. 152, No. 317
(4) Moser, Henri: A Travers L’Asie Centrale, Paris, 1885, p. 420
نظرات بیشتر
دبیر شورای نگهبان
«دنیا باید از جمهوری اسلامی ایران الگو بگیرد»
© 2021 تمام حقوق این وبسایت، بر اساس مقررات کپیرایت، برای رادیو فردا محفوظ است.
دیدن نظرات
نسخه چاپی
گفتارهای مجموعه «سادات ایران» به قلم ایرانشناس معروف هلندی-آمریکائی ویلم فلور در باره نقش اجتماعی و سیاسی سیدها در ایران دوره قاجار طبق منابع اروپائی که در سال ۲۰۱۶ در مجله «مطالعات ایرانی» با این مشخصات منتشر شده است:
Willem Floor: Seyyeds in Qajar Iran According to European Sources; in: Studia Iranica, 45/2, 2016
این رساله ۱۲۹ زیرنویس دارد که در هر کدام به یک و یا چند منبع اشاره شده است. در این ترجمه ها همه زیرنویسها و منابع ذکر نشدهاست.
همه کاریکاتورها از مجله فکاهی-انتقادی «ملا نصرالدین» است که در سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۳ به زبان ترکی آذری در تفلیس (گرجستان کنونی) چاپ میشد. این مجله که ادبیات مشروطه ایران را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود، بعدها مدتی نیز در تبریز و سپس باکو چاپ شد و چند سال پس از تاسیس حکومت شوروی تعطیل شد.
نوشته زیر دومین بخش از چکیده رسالهای است به قلم ایرانشناس معروف هلندی ویلم فلور در باره نقش اجتماعی و سیاسی سیدها در ایران دوره قاجار که در سال ۲۰۱۶ در مجله «مطالعات ایرانی» منتشر شده است.
چکیده فارسی این بررسی در چهار بخش به خوانندگان تارنمای «رادیو فردا» ارائه میشود:(۱) یعنی چه «سیّد»؟ راه تشخیص سیدها
(۲) سیدهای دروغین، تعداد آنها
(۳) احترام همراه با ترس
(۴) اشتغال سیدها و منبع درآمد آنان
سید
سیدهای دروغین
آن نظارت نسبی که دولتهای ایران میخواستند در دوره صفویان و قاجاریان در مورد ادعاهای ساختگی سیادت برقرار شود، در عمل چندان رعایت نشد، تا جایی که خیلیها که هیچ ربطی به تبار پیامبر اسلام نداشتند، مدعی شدند که «سید اولاد پیغمبر» هستند. یک نمونه بارز ادعاهای بیدلیل سیادت این بود که گویا پادشاهان سلسله صفویان از تبار پیغمبر هستند.
پیش از بنیانگذار سلسله صفوی یعنی شاه اسماعیل یکم هیچکدام از سران آل صفی که همه صوفیان سنی مذهب بودند و از جمله خود شیخ صفی الدین اردبیلی ادعای سید بودن نکرده بودند. اما پس از آنکه شاه اسماعیل در سال ۱۵۰۱ در تبریز بر تخت سلطنت نشست و نظام جدید صفوی برقرار گردید، خود شاه اسماعیل و جانشینان او، تبار صفویان را به پیغمبر اسلام ربط دادند و مورخین صفوی، به تبعیت از سیاست حاکم، روایتهای «تاریخی» لازم برای اثبات این ادعا را تهیه کردند.
بیشک در این زمینه، دوره صفوی استثنایی تشکیل نمیداد. خیلی پیشتر و بعدتر از صفویان نیز بسیاری افراد و طایفهها چنین ادعاهایی را طرح کرده بودند.
اما مخصوصا از دوره صفویان و قاجار به بعد، تعداد مدعیان سیادت زیادتر از معمول شد و این، در جامعه ایرانی آن دوره راز پنهانی نبود. به هرحال امتیازات مالی از قبیل پرداخت «مال امام» و خُمس که گاه «مال سید» هم نامیده میشد و در عین حال اعتباری که سیدها از سوی مردم و دولت میدیدند، مشوق اصلی این قبیل ادعاهای روزافزون سیادت بود. با این ترتیب گروه-گروه افراد دغل کار به مناطقی میرفتند که کسی آنها را نمیشناخت و خود را به عنوان سادات «راستین» جا میزدند. معمولا هم کافی بود عبایی بر تن، کمربند سبزی دور کمر و احتمالا عمامه سبزی بر سر داشته باشند، چرا که به گفته «هانری لایارد» حتی شک و سوال در باره صحت ادعای سیادت یک شخص «کُفر» شمرده میشد. (۵)
طبیعتا بسیاری خانوادهها هم که ادعای سیادت داشتند، بهراستی صاحب شجره نامههایی بودند که اجداد آنها را دستکم تا ۲۰۰ سال پیش از خود نشان میداد. این شجره نامهها نسل به نسل از پدر به پسر منتقل میشد و اگر شجرهای به هر دلیلی گم میشد و یا ازبین میرفت، رییس خانواده کوشش میکرد آن را دوباره ثبت و احیاء کند. اما واقعیت این است که همه آن شجره نامههای دویست-سیصد ساله تبار آنهمه مدعی سیادت را تا به تبار محمد و یا امامان شیعه که بیش از هزار سال قبل زیستهاند، نمیرساند. شرقشناس معروف آرمینوس وامبری مینویسد که «حد اکثر ده در صد کسانی که با اتکاء به یک شجرهنامه خود را سید میشمردند، دلیل کافی برای این ادعای خود داشتند» (۶) و ژان دیولافوا در سال ۱۸۸۷ علاوه میکند که «در ایران همگی چهار خانواده وجود دارند که با دلایل کافی و مدارک قابل قبول، خود را از نوادگان علی بن ابیطالب میشمارند.» (۷) مثلا در حالیکه سیدهای طباطبایی شجرهنامه قابل اعتمادی را دارا بودند، طایفه سادات محلات که همه به عنوان سید مورد قبول و احترام عام بودند، چنین شجره نامهای نداشتند.
خود سید محسن صدرالاشراف محلاتی که چندین بار وزیر عدلیه و نخست وزیر شده بود و یکی از سران طایفه سادات محل هم بود، در خاطراتش مینویسد (۸) که او هیچگونه مدرکی در باره تبار طایفه خود ندیده بود و تنها عمویش نام هفت نفر از اجداد خود را میدانست، اگر چه خود خانواده ادعا میکرد که اجداد آنان در«زمان خلافت عباسیان به محلات آمده اند». پرسی سایکس نیز مینویسد که سادات شهر عقدا در نزدیکی یزد «پارسیان زرتشتی را اجداد خویش میشمردند و در واقع از دین زرتشتی به اسلام گرویده بودند.» (۹)
بسیاری سیدهای دروغین هم برای خودشان شجرهنامه تهیه کرده بودند. اکثر این شجره نامهها در شهر سامره (یکی از شهرهای مقدس شیعیان در عراق کنونی) جعل میشد و از این جهت بین مردم بهاین قبیل اشخاص «سیدهای سامره» میگفتند.(۱۰)
نکته دیگری که یادآور وجود و فراوانی سیدهای دروغین است، تعداد زیاد و حتی روزافزون امامزادهها در ایران است. ظاهرا همه این امامزادهها عبارت از قبرهای کسانی است که سید یعنی از نوادگان دوازده امام شیعیان بودهاند. به همین دلیل مردم برای نذر، خیرات، دعا و نیاز به زیارت این مقبرهها میروند و با این ترتیب این امامزادهها تبدیل به مراکز درآمد برای افراد ذینفع شدهاند.
برای نمونه در سال ۱۸۸۵ دیولافوا به نقل از مدرس مکتبخانهای در قزوین مینویسد که او خود بیش از بیست امامزاده را در ایران میشناسد که گویا سید معینی با همان نام و نشان در همه این امامزادهها مدفون است و با این ترتیب معلوم میشود اقلا ۱۹ مورد از آنها و شاید هم همه آنها یا قبر کس دیگری هستند و یا اصولا در آنجا کسی دفن نشده است. یعنی به نظر آن مدرس اصلا لازم هم نیست قبری واقعا مدفن امامزادهای باشد تا آن مکان به عنوان «امامزاده» اعلان و قبول شود و به محل زیارت، دعا و نذر و نیاز مردم تبدیل گردد. (۱۱)
تعداد سیدها
چارلز ییت (۱۲) در مورد شمار سادات ایران در حوالی سال ۱۹۰۰ چنین گفته است: «ایران پر از سید است که همه جا را فراگرفتهاند. اینها علیالاصول قشری تنبل و بیفایده هستند که کار نمیکنند، اما انتظار دارند که دیگران زندگی آنان را تامین کنند. خواجههای ترکمن هم همین خاصیتها را دارا هستند.»
دیگر سیاحان اروپایی مانند فاولر، ویلسون و بریکتو نیز مشاهدات مشابهی روایت کردهاند. به گفته هوگو گروته، در سال ۱۹۰۷ در ایران حدودا ۱۰۰ هزار سید زندگی میکردند. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی که در ایران زندگی کرده و حتی کتابهای درسی به فارسی نوشته بود، میگوید (۱۳) که در سالهای ۱۸۵۰ سیدها حدود دو درصد جمعیت ایران را تشکیل میدادند. برخی سیاحان دیگر اروپایی قرن نوزدهم تعداد سیدهای ایران را حتی تا ۲۰ در صد جمعیت شهری کشور تخمین زدهاند که احتمالا مبالغهآمیز است، اما به هر حال این گمانهزنی نشان میدهد که فراوانی سادات در شهرها باعث ایجاد چنین تصوری در میان سیاحان خارجی شده است. این تصور کمی هم به تمرکز تعداد سادات در شهرهایی از قبیل مشهد، قم، شوشترو دزفول مربوط میشود که دارای مقبره امام و یا امامزادههای مهم و معروف هستند.
فلویر مینویسد در بلوچستان تعداد سیدها در مقایسه با مثلا یزد و دیگر شهرهای ایران زیاد نبود. او ادامه میدهد که «در کرمان از هر دو مرد و یا پسر بچه یک نفرشان سید است و من هرگز در عمرم تا این اندازه از دست مدعیان تبار محمد به تنگ نیامده بودم.» (۱۴) به همین ترتیب، به گفته ویلیام کنت لوفتوس در دزفول از هر سه نفر یک نفر یا از اولاد پیغمبر بود و یا جزو اشخاص معتبر مذهبی شهر به شمار میآمد. (۱۵) همچنین جمعیت بعضی روستاها از قبیل خابوجان در خراسان صرفا و یا عمدتا عبارت از سیدها بود.
عزت و احترام به سیدها
اگرچه در آن دوره هم همه مسلمانان قرار بود حقوق برابر داشته باشند، اما سیدها بهخاطر «تبارشان» که میگفتند به پیامبر اسلام میرسد، «برابرتر» از دیگر مسلمانان بودند. طوری که دیدیم، سیدها در گذشته خود را خارج از محدودیتها و مجبوریتهای قانونی و حکومتی میشمردند و حکومتداران هم در مقایسه با مردم عادی، در برابر سیدها چشمپوشی بیشتری نشان میدادند. اما مردم هم ظاهرا با این عزت و احترام و یا مقام ویژه سیدها در جامعه مشکل چندانی نداشت.
آدامز (همانجا) مینویسد «مردم وقتی نقیب السادات را میبینند، به او بیشتر از یک شاهزاده احترام میگذارند.» هرگاه سیدی وارد مجلسی شد، همه برخاسته جای خود را به او تعارف میکردند.
فون کوتسه بوه مینویسد: «سیدها خود را در مقامی حساب میکنند که هروقت خواستند میتوانند پیش پادشاه رفته هرآنچه را که درست میشمارند، به او بگویند. یک سید میتواند وارد هرخانهای که خواست، بشود و صاحب خانه مکلف است که از او به بهترین صورت پذیرایی بکند و حتی پیشکشهایی به او تقدیم کند.» (۱۶)
نه تنها ممکن نبود به یک سید خشونت و یا بی احترامی نشان داد، بلکه کسی هم که همراه و تحت محافظت یک سید بود، «در امان» محسوب میشد. از این جهت سیدها مانند «راهنمای مسافرت» زوار شیعه را به مشهد و یا عتبات عراق کنونی مشایعت میکردند تا در راه اگر با حمله راهزنان مواجه شدند، سید راهنما آنان را از مهلکه بیرون آورد. زوار نیز متقابلا به او هدایا و پیشکشهایی تقدیم میکردند و این کار تبدیل به منبع درآمد دیگری برای سیدها شده بود.
تا اواخر قرن نوزدهم غیر مسلمانانی که در ایران مسافرت میکردند و بهخصوص میخواستند از مناطق خطرناک و ناامن بگذرند، سیدی را با خود به همراه داشتند تا خطر حمله و غارت در راه کمتر شود. لایارد زمانی که از لرستان و خوزستان میگذشت شخصی را بنام «سید ابوالحسن» به همراه داشت، چرا که به نوشته خود لایارد (همانجا) در این مناطق «قبایلی میزیستند که نسبت به هر خارجی و بخصوص اروپایی، هم متعصب و هم مشکوک بودند و در آن شرایط حضور یک سید در کنار من امتیاز مهمی بود». به همین ترتیب زمانی که آرتور کونولی از استرآباد به خیوه و پیش ترکمنها میرفت و یا هنگامی که پرسی سایکس به مکران سفر میکردند، از همراهی سیدها استفاده کردند.
سیدها انسانهای «مقدسی» شمرده میشدند و فرض بر آن بود که آنها مسلمانان خالصی هستند که دین و ایمانشان کامل است. از این جهت، هم احترام به سیدها بسیار زیاد بود و هم آنان را انسانهایی «مقدس» و قادر به انجام کارهای خارقالعاده مانند معالجه بیماران حساب میکردند. بهخصوص اگر کسی هم ملا و هم سید بود، بعنوان شخصی کاملا معصوم، قابل احترام و صاحب قدرتی غیر عادی شمرده میشد. در آن صورت مثلا زنان، آبی را که از وضوی سیدهای ملا میریخت، در ظرفی جمع کرده نگهداری میکردند تا در صورت وقوع هر بیماری، آن آب را جهت معالجه بنوشند.
آب دهان سیدها هم «دوای هر درد» محسوب میشد. مادران تکه قندی آورده از سید خواهش میکردند که سید آن را با آب دهان خود خیس کند، سپس آن را بُرده به کودک بیمار خود میدادند. حتی زنانی که حاضر نبودند به هیچ عنوان صورت خود را حتی به حکیمها نشان دهند، رضایت میدادند که یک سید روی قسمتهای محرم بدن آنان دعایی بنویسد تا مثلا باردار شوند و یا محبت و وفاداری شوهرانشان را جلب کند.
بس آلن دونالدسون، یک زن آمریکایی و میسیونر که در سال ۱۹۱۰ بهایران آمده، چندین سال در تهران و مشهد آموزگاری کرده بود، در کتاب معروف خود بنام «جادو و فولکلور اسلامی در ایران» داستان کسی بنام «سید شاه» در مشهد را تعریف میکند (۱۷) که مرد متمولی بود و از مردم پول جمع میکرد تا میان فقرا تقسیم کند. در روزهای مخصوص دینی، انبوه مردم رو به سوی خانه سید شاه میگذاشتند تا سکه پولی از او بگیرند. این سکهها «تبرّک» محسوب میشد چرا که دست سید به آن خورده بود و مردم باور داشتند کهاین سکهها خوشیُمن هستند. وقتی سید از خانه بیرون میرفت، مردم کوشش میکردند دست «مبارک» سید را فقط یک بار لمس کنند. سید در ضمن خودش را «معلم اخلاق» جماعت حس میکرد و به همین دلیل همیشه چوبدستهای خُرد و کلانی با خود به همراه داشت. هنگامی که مردی را میدید که سرش را از ته نتراشیده و برعکس ریشش را تراشیده، با یک چوبدست کوچک به سر آن مرد میزد تا او را تنبیه کند و هرگاه زنی را میدید که به نظر سید پوششاش به قدر کافی رعایت اصول اسلامی را نمیکند، باز با یک چوبدست محکم بر سر آن زن میزد. یکی از همین زنان به نویسنده کتاب، بس دونالدسون، گفته بود که یک بار پس از خوردن ضربههای چوبدست سید شاه، سرش ساعتها درد میکرد.
در بخش بعدی این نوشته در باره احترام و ترس نسبت به سیدها سخن خواهیم گفت.
منابع:
(5) Layard, A. H.: Early Adventures in Persia, Oxford University Press, 1969, p. 349
(6) Vambery, Arminius: Meine Wanderungen und Erlebnisse in Persien, Pesth, 1867, p. 426
(7) Dieulafoy, Jane: La Perse, la Chaladee et la Susiane, Paris, 1887, p. 77
(8) Sadr, Mohsen: Khaterat-e Sadr-ol Ashraf, Tehran 1346sh/1985, pp. 25-26
(9) Sykes, Percy M.: Ten Thousand Miles in Persiaor Eight Years in Iran, New York, 1902, p. 156
(10) Greenfield, J: Die Verfassung des persischen Staates, Berlin, 1904, p. 121
(11) Dieulafoy, ibid, p. 116
(12) Yate, Charles E.: Khurasan and Sistan, London-Edinburgh, 1900
(13) Polak, Jakob Eduard: Persien, das Land und seine Bewohner: 2 vol., Leipzig 1865, Hildesheim-New York, 1976, p. 1865
(14) Floyer, Ernest A.: Unexplored Baluchistan, Quetta, 1979, p. 34 and 352
(15) Loftus, William K.: Travels and Researches in Chaldaea and Susiana, London, 1857, p. 312
(16) Conolly, Arthur: Journey to the North of India overland from England through Russia, Persia and Afghanistan; 2 vol., London, 1834, p. 28; Sykes, Percey M.: «Through the Wilds of Persia, II,» in: The Wild World Magazine, no. 157, 1911, pp. 114-121
(17) Donaldson, Bess Allen: The Wild Rue. A Study of Mohammadan Magic and Folklore in Iran, London, 1938, pp. 57-58
نظرات بیشتر
دبیر شورای نگهبان
«دنیا باید از جمهوری اسلامی ایران الگو بگیرد»
© 2021 تمام حقوق این وبسایت، بر اساس مقررات کپیرایت، برای رادیو فردا محفوظ است.
سادات در لغت به معنای مِهتران و بنابر تعریف فقهی، عنوانی است برای کسانی که نسبشان به هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول الله) میرسد.
البته در عرف مردم، سیادت بیشتر با نسل حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) پیوند خورده است و مشهورترین شاخههای سادات نسلشان به امامان شیعه میرسد. سادات دارای شاخههای مختلفی هستند که اصلیترین و مهمترین آنها عبارتند از هاشمی، محمدی، حسنی، حسینی، موسوی و رضوی.
در فقه احکامی ویژه برای سادات ذکر شده است؛ ازجمله اینکه گرفتن زکات از غیر سید برای آنها جایز نیست و بخشی از خمس نیز به سادات فقیر اختصاص دارد.
در دوره بنی امیه و دوره عباسیان تا پایان خلافت متوکل، به جهت ظلم و ستمی که به سادات میشد، بعضی از آنها سیادت خود را مخفی کرده و یا مجبور به مهاجرت به نقاط دورتر میشدند. قتل عام سادات به دستور معاویه، یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبیدالله بن زیاد، حجاج بن یوسف و نیز عباسیان، نمونههایی از علت مهاجرت آنهاست. ایران، آسیای صغیر، یمن، شام و شمال افریقا از جمله مناطقی است که سادات در طی قرون به آنجا رفتهاند.
سادات و علویان در طول تاریخ دارای نمادها و شعارهایی بودهاند، که با آنها شناخته میشدند از جمله: ثبت اسامی آنان در دفتری مخصوص به نام نقابت و یا آویختن گیسوان بلند تافته در طرفین صورت. در عصر حاضر روحانیون سادات با عمامه سیاه و مردم عادی با لباس، کلاه یا شال سبز شناخته میشوند.
سید
سید در اصطلاح به فرزندان و نوادگان هاشم جد اعلای پیامبر(ص) گفته میشود.[۱] طبق این تعریف به فرزندان ابوطالب، ابولهب، عباس و حمزه نیز سید گفته میشود. و انحصاری در فرزندان حضرت علی(ع) ندارد. البته در عرف امروزی، اصطلاح سید بیشتر بر نوادگان پیغمبر از علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه(س) اطلاق میشود.
زمان دقیق کاربرد واژه سید بر نوادگان پیامبر(ص) مشخص نیست، اما اسنادی موجود است که در قرن ششم قمری رواج کامل داشته است. در این عصر قبل از نام علمایی که از اولاد پیامبر بودند، کلمه سید آورده میشد. اما شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰ق) و نجاشی (متوفی ۴۵۰ق)، همه جا از کلمه شریف استفاده کردهاند و اگر در جایی از آنها لفظ سید دیده شده، به تنهایی ذکر نشده بلکه به صورت السید الشریف میباشد.[۲]در حجاز نیز اهل سنت به کسانی که به پیامبر اکرم نسب میرسانند، شریف(جمع: شرفا) میگفتهاند.
در کتاب تاریخ بیهق که در قرن ششم نگاشته شده است، فصلی به عنوان سادات بیهق تدوین شده است، و به نسل پیامبر(ص) که بدان نواحی سفر کردهاند پرداخته است.[۳]
قبل از آن نیز در تاریخ قم از نسل پیامبر(ص) با واژه سادات یا سید یاد شده است.[۴][۵]ابن حوقل نیز که در عصر نویسنده کتاب تاریخ قم میزیسته از واژه سادات برای آل ابی طالب استفاده نموده است.[۶]
با وجود این مستندات میتوان گفت که واژه سادات در قرن چهارم برای اولاد پیامبر(ص) کاربرد داشته است.
در عصر حاضر ایرانیان لقب سید را برای عموم بنی هاشم به کار میبرند. ولی در حجاز برای ممتاز ساختن فرزندان امام حسن(ع) آنها را شریف و فرزندان امام حسین(ع) را سید میخوانند.[۷]
سادات هاشمی، از نسل عقیل و جعفر از فرزندان ابوطالب؛ خاندان جعفری و زینبی از این گروه هستند.
سادات محمدی، که از نسل محمد اکبر معروف به محمد بن حنفیه (۱۵ یا ۱۸-۸۱ ق) بوده و خود شاخهای از سادات علوی محسوب میشوند. خاندان عقیلی اصفهانی جزو این دسته است. البته این بدان معنا نیست که تمام کسانی که به سادات محمد مشهورند از نسل محمد بن حنفیه باشند.
سادات حسنی، از نسل فرزندان امام حسن مجتبی(ع) (۳-۹۵ق)؛ خاندانهای علمی بحرالعلوم، بروجردی، قاضی، گلستانه و مدرس از این گروه میباشند.
سادات حسینی از نسل امام حسین(ع). از آنجا که نسل امام حسین فقط از طریق امام سجاد مانده به فرزندان امام سجاد(ع) حسینی گفته میشود.
سادات موسوی، از نسل فرزندان امام موسی کاظم(ع)؛ خاندانهای علمی آیت اللهی شیرازی، آیت اللهی یزد، اصفهانی، بجنوردی، بهبهانی، جزایری، خمینی، خوانساری، زنجانی، شهرستانی، شیرازی، صدر، کشفی، گلپایگانی، مشعشعی و میرلوحی از این دستهاند.
سادات رضوی یا رضویان، از نسل محمد الاعرج بن احمد بن موسی مبرقع (۲۱۸- ۲۹۶ق) فرزند امام محمد تقی (۱۹۵ -۲۲۰ ق)، بیشتر حضور این سادات در مشهد، قم و همدان میباشد اگر چه در شهرهای دیگر نیز کم و بیش میتوان سادات رضوی را دید.
هر سید موسوی، حسینی نیز هست؛ اما او را موسوی میخوانند نه حسینی. دلیل آن هم وجود قاعدهای در علم نسب است که طبق آن، سادات را به آخرین امامی که در شجره نامۀ آنان است، منسوب میکنند؛ مثلا شخصی که از نسل امام موسی کاظم(ع) است را موسوی میخوانند و نه حسینی (منسوب به امام حسین) یا علوی (منسوب به امام علی). [۸]
در دوره بنی امیه و دوره عباسیان تا پایان خلافت متوکل، به جهت ظلم وستمی که به سادات میشد، بعضا سیادت خود را مخفی میکردند. یا مجبور به مهاجرت به نقاط دورتر میشدند.
سادات بر حسب موقعیت اجتماعی و زمانی عصر خویش اقدام به مهاجرت میکردند. ایران، آسیای صغیر، یمن، شام و شمال افریقا از جمله نواحی است که سادات در طی قرون به آنجا رفتهاند.
پس از ورود اسلام به ایران در قرن نخست هجری، اولین گروه بنی هاشم وارد ایران شدند. این مهاجرت در نیمه قرن دوم هجری اندکی بیشتر، و سپس در اواخر قرن دوم تا نیمه قرن سوم شتاب زیاد گرفت. در این زمان، گروههای فراوانی از سادات به شهرها و نواحی مختلف کشور مانند: ارجان (بهبهان)، قم، شیراز، اصفهان، جبل (همدان و سایر نقاط مرکزی ایران) و طبرستان مهاجرت کردند.
برای مهاجرت سادات به کشور ایران چند عامل میتوان ذکر کرد:
ستم بیش از حد حکام، از شکنجه گرفته تا قتل و غارت در عراق و حجاز. قتل عام سادات به دستور معاویه، یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبید الله بن زیاد، حجاج بن یوسف و نیز عباسیان، نمونههای از این علت است.[۹]
فقط حمید بن قحطبه طائی در یک شب به دستور هارون ۶۰ نفر از سادات را گردن زد و سرهایشان را در چاه انداخت.[۱۰]
در مقاتل الطالبیین به نقل از ابراهیم بن ریاح مینویسد:
خروج علیه حاکم زمان به عناوین و اغراض مختلف، مانند:
امام رضا(ع) پس از رسیدن به ولایت عهدی، نامهای به سادات مدینه نوشت و آنان را به ایران دعوت کرد.[۱۲] آمدن حضرت معصومه(س) همراه با دیگر برادران و خواهرانش و نیز آمدن بسیاری از سادات به سوی ایران پس از آن انجام گرفت.[۱۳]
تشکیل حکومت شیعی علویان در طبرستان یکی از علل جلب سادات به سوی شمال ایران بود.[۱۴]
نقابت سادات در سال ۲۵۱ق، در عصر حکومت عباسیان و در زمان خلافت مستعین عباسی و با توافق و امضای او به وجود آمد و جزء آئینها و تشکیلات رسمی حکومت عباسی شد. این تشکیلات برای ثبت نام سادات، اداره و پرداخت بعضی وجوه شرعی به آنان دایر شد.[۱۵]
اولین نقیب سادات، شریف ابوعبدالله حسین بن ابی الغنائم احمد معروف به نهرشابوسی بود، وی از نوادگان زید شهید و برادرزاده یحیی بن عمر بود که در سال ۲۵۰ق قیام کرد. ابوعبدالله بن حسین وقتی ضعف مستعین عباسی را دید نزد وی رفت و پیشنهاد تشکیل نقابت سادات علوی را به وی داد. اولین نقیب سادات علوی کتابی به نام الغصون فی شجرة بنی یاسین در علم انساب سادات تالیف نمود.[۱۶][۱۷]
پس از تشکیل دایره نقابت عدهای برای استفاده از امتیاز سادات، اقدام به جعل نسب کردند و خود را به دروغ از سادات خواندند. بدین سبب کتابهایی در علم انساب برای شناخت سید از غیرسید تدوین شد. ابن طباطبا علوی اصفهانی، کتابی به نام منتقلة الطالبیة تالیف نمود و دلیل تالیف کتاب را جلوگیری از جعل سیادت توسط عدهای سودجو برای استفاده از امتیازات سادات عنوان نمود.[۱۸]
سادات و علویان در طول تاریخ دارای نمادها و شعارهایی بودند، که با آنها شناخته میشدند. آنها جهت اثبات انتساب خود به اجداد و موقعیت اجتماعیشان از نشانههایی استفاده مینمودند که ثبت اسامی آنان در دفتری مخصوص به نام نقابت و یا آویختن گیسوان بلند تافته در طرفین صورتشان از جمله علائم و نشانههای سادات علوی بود.[۱۹]
در عصر حاضر روحانیون و علمای سادات با عمامه سیاه و مردم عادی با لباس، کلاه یا شال سبز شناخته میشوند.
اگر چه این نشانهها قراردادی است ولی مویدات روایی و تاریخی نیز دارد که در ذیل بیان میشود.
علما و روحانیون سادات از عمامه سیاه استفاده میکنند، درباره استفاده از عمامه سیاه گزارشهایی موجود است از جمله:
سادات در فقه بعضی احکام مخصوص به خود را دارند.
بخشی از خمس به ایتام، فقرا و در راه ماندگانِ بنی هاشم تعلق میگیرد که به آن سهم سادات میگویند. در برابر، جز در موارد خاص، زکات به آنان نمیرسد و دادن زکات افراد غیرسید به سادات مجاز نیست[۳۴] در روایات مشهور در میان عامه مسلمانان، دلیل وجود چنین منعی، شأن والای ایشان است.[۳۵]
از نظر فقهی، احکام مربوط به سادات تنها به کسانی تعلق میگیرد که از طریق پدر به هاشم بن عبدمناف برسند و کسی که مادرش سیده باشد، مشمول این احکام نیست.
شجرهنامه یا نسبنامه فهرستی از نامهای پدران و نیاکان یک نسل است که به صورت درختی تدوین شده و نیای اوّلی، اصل و فرزندان به ترتیب شاخههای آن مطرح شدهاند.[۳۶] از آنجا که همواره تلاش میشده است هویت سادات مشخص باشد، شجرهنامههایی جهت تعیین نسب سادات تدوین میشده است. این شجرهنامهها همچنان رایج هستند و در نزد سادات یافت میشوند. برای مثال نمونهای از این شجرهنامهها که مربوط به سادات رضوی است در موزه آستان قدس رضوی نگهداری میشود.[۳۷]
در طول تاریخ سادات به دلیل انتساب به پیامبر(ص) همواره مورد احترام عموم مسلمانان بوده و حتی حکام و فرمانداران احترام ویژهای برای آنان قائل بودند. از جمله ابودلف عجلی در اواخر عمر گروهی از سادات را به حضور پذیرفته و به آنان مبلغی اعطا میکند و از آنان میخواست تا شجره نامه خود تا پیامبر(ع) را نوشته تا او در کفن خود قرار دهد.[۳۸] وقتی دشمنان تاج الدین آوجی دسیسه قتل وی را ریختند، چون اولجایتو از کشتن یک علوی خودداری میکرد، آنان نسب نامه او را جعلی دانسته و بدین ترتیب دستور قتل او را از سلطان گرفتند.[۳۹]
Opening of my new solo show ‘Templates of Love’ at Galeria Patricia Armocida in Milan. November 25th – April 24th 2021
eL Seed uses Arabic calligraphy and a distinctive style to spread messages of peace, unity and to underline the commonalities of human existence. His artwork can be found all over the world and consistently aim at unifying communities and redressing stereotypes.
Born in 1981 in Paris to Tunisian parents he spent his youth learning graffiti and breakdancing. He was disconnected from his Arabic roots, speaking only the Tunisian dialect of the language at home. In his teenage years in a kind of quest for his identity, he began to delve into his own heritage and learned to read and write standard Arabic.
It was during this journey that he began to develop his artistic style of calligraphy, which would later bring him worldwide acclaim…
سید
eL Seed works in the public sphere. His work is not signed and he doesn’t claim ownership upon them. He works for the people and most of the time, with the people. This idea of democratising art extends to his studio space. He works from a warehouse in Alserkal Avenue in Dubai where the door is always open. He wants people to be able to visit him at any time and witness the way he works. The studio space is a reflection of what he does in public.
In 2012, when eL Seed painted the minaret of Jara Mosque in his hometown of Gabes, in the south of Tunisia, he never thought that an art piece would bring so much attention to his city
Initially, he was just looking for a wall in his hometown, and it happened that the minaret was built in 1994. And for 18 years, those 57 meters of concrete stayed grey. When he met the Imam of the Mosque for the first time, and he told him what he wanted to do, the Imam responded, “Thank God you finally came,”.
Your browser’s Javascript functionality is turned off. Please turn it on so that you can experience the full capabilities of this site.
Thank you for signing up! You’ll start to receive news and updates from Seed Heritage shortly.
© Seed Heritage
در میان مسلمانان خصوصا شیعیان، سادات از حرمت و احترام ویژه ای برخوردارند. برای عده ای ممکن است این سوال پیش بیاید که لقب سید از کجا آمده و چگونه می توان سید بودن خاندانی را ثابت کرد. پاسخ سوال های خود را در ادامه خواهید یافت.
واژه «سید» در لغت به معنای سرور، مهتر، بزرگ،آقا، پیامبر اسلام (ص) و آن که از اولاد حضرت رسول باشد ( به واسطه حضرت فاطمه)است.سید به معنای آقا و اطاعت شده (مطاع)، رئیس و بزرگ نیز آمده است. سیادت عنوانی است اعتباری، نه تکوینی [1] که بر مردان و زنانی که نسبشان به هاشم بن عبد مناف (جدّ دوم رسول خدا) میرسند اطلاق میشود.بنابراین هر کس که سلسله نسب او به هاشم بن عبد مناف یا فرزندان او برسد، سید محسوب میشود. [2]برخی از اینان به عموهای پیامبر مثل ابوطالب، عباس و حمزه میرسند. فرزندان عباس عموی پیامبر که اصطلاحاً به آنان بنی عباس میگویند، سید محسوب میشوند. همچنین فرزندان ابوطالب به نامهای طالب و عقیل و جعفر طیار و علی(ع) و نسل آنان، سیدند. پیامبر اسلام از طریق پسری نسلی ندارد، چون که پسرانش (طیب و طاهر و قاسم و ابراهیم) چون در کودکی از دنیا رفتند. نسل آن حضرت فقط از طریق دخترش حضرت فاطمه زهرا(س) ادامه پیدا کرد. فرزندان حضرت زهرا به نامهای حسن و حسین و زینب و ام کلثوم از طریق پدرشان امام علی نیز سید بودند.تمامی ائمه معصومین و فرزندانشان از طریق علی(ع) به هاشم و از طریق حضرت فاطمه به پیامبر می رسند و سید هستند. اگر چه سیادت به جهت نور وجودی پیامبر تجلی یافته است، اما این در انحصار فرزندان پیامبر (ص) قرار ندارد. بلکه از جهت انتساب به طالب و علی و عقیل و جعفر (فرزندان ابوطالب) و انتساب به عباس و حمزه (عموهای پیامبر نیز سیادت حاصل شده و حضرت علی(ع) سید بوده است و فرزندان او نیز سید هستند.چون نسل پیامبر بیش تر مورد توجه مسلمانان است و نسل حضرت از دخترش فاطمه(س)و علی(ع)می باشند، اینها بیش تر مورد توجه و احترام هستند . لذا آنان از بین بقیه سادات معروف تر و مشخص ترند.سید نامی است که در ایران به ذرّیه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ اطلاق میشود و در ترکیه و قلمرو پیشین عثمانی به آنان میر میگفتند و در عربستان لقب شریف بیشتر گفته میشد البته سید بیشتر از دو لقب میر و شریف استعمال میشد به ویژه اینکه علاوه از ایران در عراق و شبه قاره نیز معمول است. هم اکنون این گونه معمول است که کسانی که سید نامیده میشوند نسبشان به پیامبر میرسد و در این مورد اکثر سادات شجره نامه دارند در رسالههای عملیه نیز طرقی برای احراز سیادت اشخاص بیان شده است از جمله شجره نامه و اشتهار به سیادت در محلی اینکه بگویند پدر و جدّ این شخص سید بودهاند در زمانهای گذشته بیشتر از این عصر در مورد نسب سادات سختگیری میشد[3]درباره حفظ شجره نامه سادات استفتایی از آیت الله مکارم شیرازی بیان می شود: افراد سید چگونه خود را اولاد پیامبر می نامند؟ مگر از آن زمان تاکنون با عقل جور در می آید که معلوم شود چه کسی از اولاد پیغمبر است؟ من نمی توانم این را قبول کنم، لطفاً راهنمایی کنید.سادات به خاطر افتخاری که از طریق انتساب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشتند سعی می کردند نسب و شجره نامه خود را حفظ کنند و نسل بعد از نسل به فرزندان خود برسانند و الان شجره نامه های زیادی از شجره سادات نزد علمای انساب است.سادات دو شاخه اصلی دارند:1.نوادگان علی از طریق سه تن از پسران او – محمد حنفیه از خوله دختر قیس، عباس بن علی از امالبنین و عمر بن علی از صهباءِ ثعلبیه – که از میان پسران متعدد علی فرزند یافتند. به این سادات علوی میگویند.2.نوادگان حسن و حسین – فرزندان علی از فاطمه – که به آنان سادات هاشمی و نیز بسته به انتساب به حسن یا حسین، حسنی یا حسینی گفته میشود.نسب سادات حسینیغیر از امام سجاد(ع) در جریان کربلا از فرزندان سید الشهداء کسی زنده نماند.در نتیجه سادات حسینی از نسل امام سجاد (ع) محسوب می شوند.بنابراین فرزندان امامان بعدی همه از سادات حسینی هستند چه فرزندان امام باقر(ع) و چه فرزندان دیگر ائمه علیهم السلام.کوتاه سخن این که سیادت یک نوع شرافت معنوی است و به معنی بزرگی و عظمت است. سیادت به خاطر عظمت پیامبر اسلام(ص) در دودمان آن حضرت وجود دارد واجداد او تا جد اعلای ایشان (هاشم) را شامل میشود.پینوشتها:[1]. توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئله 1955.[2]. عروة الوثقی، ج 2.[3] ابن حجر، ابناء الغمر، ج 1، ص 39.
/30362
شهر جهانی یزد، شهری تاریخی و کویری بین دشت لوت و دشت کویر است که مارکوپولو جهانگرد معروف آن را بزرگ، زیبا و پر رونق توصیف میکند. شهر تاریخی یزد در قدیم؛ به ایساتیس به معنی فرخنده و مقدس معروف بوده است.
طرح کلان ملی تولید سیستم ایمپلنت دندانی اویتا محصول شرکت دانش بنیان کوشا فن پارس با حضور آقای دکتر ستاری معاون علمی و فناوری رییس جمهور و آقای دکتر وحدت رییس صندوق نوآوری و شکوفایی در محل کارخانه این شرکت در شهرک صنعتی شمس آباد تهران افتتاح گردید.
سید
تمامی حقوق این سایت برای خبرآنلاین محفوظ است.
نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2018 khabaronline News Agancy, All rights reserved
These seeds top our list for a reason: excellent performance, incredible taste and beauty, and beloved for generations.
Join us today to ensure heirloom seeds are kept in our gardens and on our tables, for generations to come.
See our seed starting tips to prepare for your gardening season.
View our live and pre-recorded virtual events.
We conserve and promote America’s culturally diverse but endangered garden and food crop heritage for future generations by collecting, growing, and sharing heirloom seeds and plants.
سید
In Our Gardens & On Our Tables
Donated to SSE in 2004, Wick’s lima has a long history of being grown and shared as far back as the 1930s in West Virginia.
Since 1975, we have grown, saved, and shared heirloom seeds and led a movement to protect biodiversity and preserve heirloom varieties. At the heart of our organization is a seed bank that houses a collection of 20,000+ rare, open-pollinated varieties. With gardeners like you, we can get these seeds where they belong—in gardens and on tables everywhere, for generations to come.
When seeds are in our bank, they are protected. When seeds are growing in your garden, they thrive.
Thank you for growing with us.
We steward a collection of 20,000+ rare and heirloom varieties in a seed bank at our Iowa headquarters.
Through our catalog and online store, we get varieties out of our seed bank and growing. Sales support our nonprofit work.
We educate and support community groups and gardeners looking to grow, save, and share seeds.
Together, we can ensure these varieties are around for generations to come. Join our community today.
German Pink Tomato
Climbing French Bean
Dragon Carrot
Seed Savers Mix Lettuce
Ausilio Thin Skin Italian Pepper
Grandpa Ott’s Morning Glory
Loewen Family Heirloom Ground Cherry
Genovese Basil
Seed Savers Exchange stewards Americaʼs culturally diverse and endangered garden and food crop legacy for present and future generations. We educate and connect people through collecting, regenerating, and sharing heirloom seeds, plants, and stories.
Join our email list and save $5 on your next purchase.
Yes, Sign Me Up
No Thanks
As part of the SSE community, you’re helping keep heirlooms in our gardens and on our tables. Thanks for being here!
See email for offer details. By submitting this form, you agree to our terms and privacy policy.
As a customer, member, or donor, you help us save America’s heirloom seeds.
Subscribe for special offers, recipes, and gardening tips.
Seed Savers Exchange is a tax-exempt 501(c)3 nonprofit organization dedicated to the preservation of heirloom seeds.
Our Mission
Our Story
Job Opportunities
Visit Us
Please note, our Visitors Center is closed until further notice.
Seed Savers Exchange 3094 North Winn Road Decorah, Iowa 52101
Customer Service Hours:
Monday to Friday, 10am – 4pm CST
سید
Home
Seed Exchange
Blog
Safe Seed Pledge
Satisfaction Guaranteed
Shipping Policy
Return Policy
Sales Tax
Privacy Policy
Accessibility
Organic Certificate
Learn
Non GMO Vegetable Seeds
Heirloom Vegetable Seeds
Organic Vegetable Seeds
Find Seeds Near You
Grow with Us—Retailer Wholesale Program
Request a Catalog
Heirloom Vegetable Seeds
Heirloom Tomato Seeds
Heirloom Bean Seeds
Heirloom Corn Seeds
Heirloom Flower Seeds
2021 Digital Catalog
© Seed Savers Exchange. Images on this site are protected by copyright—unauthorized use is not permitted.